panisapanisa، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 24 روز سن داره

بهترین بهانه ی نفس کشیدن مامان و بابا

هیئت دیدن پانیسا کوچولو

نانازه مامان این روزای محرم من و شما با عزیز جون و دایی نیما و زن دایی سارا فقط یه شب رو بیرون رفتیم برای دیدن دسته های عزاداری...دوسته کوچولوت (آقا رهــــــــــــــــام) هم با مامان و باباش اومده بود ولی زیاد با هم بازی نمیکردین...هنوز رهام کوچولوه و بیشتر بچه های بزرگتر از خودش رو دوست داره شما هم همینطور برای بچه های بزرگتر بیشتر ذوق میکنی...وقتی دسته عزاداری داشت از جلومون رد میشد شما که هنوز مفهوم این چیزا رو درک نمیکنی با صدای طبل شروع کردی به نانای نای... یه بارم وقتی مداح داشت موقع مداحی کردنش از پشت بلندگوش میگفت خداحافظ شما شروع کردی به بای بای کردن خیــــــــــــــلی باحال بود اون شب همش از بغل من میرفتی بغله عزیز ج...
1 آذر 1392